آرایه های ادبی بیان درس 13 1- حقیقت و مجاز را تعریف کنید؟ حقیقت: اولین و رایج ترین معنایی است که از یک واژه به ذهن می رسد. مجاز: به کار رفتن واژه ای است در غیر معنی حقیقی، به شرط وجود علاقه و قرینه. 2- علاقه چیست؟ پیوند و تناسبی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد. 3- قرینه چیست؟ نشانه ای است که ذهن را از حقیقت باز می دارد و آن را به جستجوی معنی مجازی برمی انگیزد. خود آزمایی 1- در بیتها و عبارتهای زیر، واژه هایی را مشخص کرده ایم. کدام واژه حقیقت و کدام مجاز است؟ در هر مجاز، قرینه را نشان دهید؟ - برو هر چه بایدت پیش گیر ســـــرِ ما نداری، ســـــرِ خویش گیر قرینه ها: فعل (نداشتن و گرفتن) است مجاز (به فکر ما نیستی) مجاز (به فکر خود باش) «سعدی» - اگر به زلف دراز تو، دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست حقیقی حقیقی «حافظ» - ما را سری است با تو که اگر خلق روزگار | دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم | مجاز از راز / قرینه: با تو است | حقیقی / قرینه: بودن یا بر سر بودن | مجاز از فکر «سعدی» | | | | |
- آفرین جان آفریــــن پـــاک را آن که جان بخشید و ایمان خاک را «عطار» قرینه: جان و ایمان بخشیدن از انسان - چو آشامیدم این پیمانه را پاک در افتادم ز مستی بر سر خاک «گلشن راز» قرینه: آشامیدن مجاز از شراب حقیقی - از تو به که نالم که دگر داور نیست و ز دست تو هیچ دست بالاتر نیست قرینه: داور نیست و بالاتر نیست مجاز از قدرت مجاز از قدرت «سعدی» - کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر «مولوی» حقیقت حقیقت این دو جناس تام است هر دو در معنی حقیقی خود به کار رفته اند «شیر درنده» و «شیر لبن» 2- در میان مجازهای زیر، استعاره ها را مشخص کنید؟ - گــل بــــرگ را ز سنبل مشکیــن نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن حقیقی استعاره حقیقی استعاره مصرحه از «مو» «حافظ» - عالَم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود مجاز از «مردم عالم» مجاز از «چشم» «سعدی» - زبان خامه ندارد سرِ بیان فراق و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق مجاز از «تصمیم و اندیشه» «حافظ» - الا ای باد شبگیری بگو آن ماه مجلس را تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران استعاره مصرحه از «محبوب» «سعدی» - ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد هر دو استعاره مصرحه از «حضرت پیامبر اکرم (ص)» «حافظ» - دفتر فکرت بشوی، گفته سعدی بگوی دامن گوهر بیار بر سَرِ مجلس ببار «سعدی» مجاز از «اهل مجلس» |